جمعه 27 ارديبهشت 1392 |
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم . . . و نه دلداده به چشمان سیاه
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم . . . که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
ارزویم این بود . . . . . . دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور . . . تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم میگفتم . . . تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمیدانستم . . . که چه جرمی دارد . . . دستهایی که تهیست
روزگاریست غریب . . .
من چه خوش بین بودم . . . همه اش رویا بود
و خدا می داند ... سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود
نظرات شما عزیزان:
راستی بابت اینکه لینکم کردی ممنون
:: برچسبها: سادگی, دلبستگی, خوشبین, رؤیا, حس غریب, عشق, هوس, صداقت, پنجره, خدا, عاشق, دلداده, نور, صبح,
نویسنده : شیرین بانو
|